دردت به
جانم ... دردت به جانم...کاش میدانستی کهصبر و آرامشی که جهان اکنون دارداز چشمان تو آمدهو صلالبت تمام کوهها در شانه های توخلاصه شده اند ....مهتاب را می بینی که چه زیبابا جهان سخن می گویدتمام آرامشش را ازتبسم لبهای تو به یادگار دارد...جان من...ثانیه های بی قرار امروزبی قراری نگاه منتظر من استمنتظر آمدن سایه ای از تو پشت دیوار آسایشگاه روزگاراما چه خوش آیند است که صبحبه امید دیدار دوباره ات -دوستت دارم -ها راآفتاب از دهان من مزمره می کندبرای روزی تازه.... نويسنده :حمید عسکری اطاقوری تاريخ: نهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت: 10:15 کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 16:37